نوشته های خاکستری

๑۩۞۩๑ جدیدترینها فقط در این سایت ๑۩۞۩๑

نوشته های خاکستری

๑۩۞۩๑ جدیدترینها فقط در این سایت ๑۩۞۩๑

داستان دختر فراری به همراه نکات آموزنده

شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری زیبا وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.

آن دختر پرسید: شام چه داری؟

طلبه آنچه راکه حاضر کرده بود آورد و به اتفاق هم شام را خوردند...سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف بازنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید...

صبح که آن دختر از خواب بیدار شد و از اتاق طلبه خارج شد ماموران اورا دیدند، شاهزاده خانم راهمراه طلبه جوان دستگیر کرده و نزد شاه بردند.

شاه باعصبانیت پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی ای مرد...؟

محمد باقر گفت: شاهزاده خانم تهدید کردند که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد

شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی و یا تعرضی به شاهزاده کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق شاه عباس از محمد باقر پرسید: که چگونه و چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟

محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... علت را پرسید.

طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود. هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره ازسر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده رابه عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد دادند و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی میدارند.

از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.

نکته درسی: اگر شب در حال درس یا مطالعه بودید حتما درب را باز بگذارید و در اطاقتان هم حتما شمع داشته باشید چون برق با کسی شوخی ندارد و از انگشت دست تا فرق سر را میسوزاند و جزغاله میکند...!!!

نکته اخلاقی: چرا یک آخوند یا طلبه نمی تواند در اتاقی که یک خانم هم حضور دارد مثل آدم کپه مرگش را بگذارد و بخوابد تا با 10 تا انگشت سوخته صبح نکند؟

ویا بین سوزاندن انگشت و رفتن بیرون از اطاق آن را که دردش کمتر بود انتخاب میکرد...مگه نه؟!...

نکته بیولوژیکی کنکور: اگر پس از سوزاندن 10 تا انگشت هنوز صبح نشده بود، چه جای دیگری را باید می سوزاند؟

نکته تکنولوژیکی کنکور: آیا بهتر نبود بجای آن ده تا انگشت...از ابتدا همان یک جا را میسوزاند و این همه خسارت به ده تا انگشتانش نمی زد؟؟؟!!!

نکته هوشی کنکور: آیا بهتر از همه این نبود که با اون شاهزاده خانم صحبت می کرد و در صورت جلب رضایتش با جاری کردن صیغه عقد موقت تکلیف شاهزاده ونفس خویش را روشن می کرد و تا صبح حالش را هردو می بردند... و چنانچه اگر به درخواستش توجهی نمیشد آنگاه سراغ راه حل های دیگر میرفت؟؟؟!!!...تا نظر شما چی باشه...

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد